شکنجه چيست؟
شکنجه براساس مادهي يکم کنوانسيون منع شکنجهي سازمان ملل متحد 1984، به «عملي اطلاق ميگردد که بهواسطهي آن و تعمداً درد و رنجي شديد، خواه جسمي يا روحي، براي اهدافي چون کسب اطلاعات يا اعترافگيري از فرد يا از يک شخص ثالث و... اعمال شود، آن هم از سوي يک مقام يا فرد ديگري که برخوردار از سمتي رسمي بوده يا به تحريک يا رضايت يا قبول وي اعمال شده باشد.»[1]
در اين رابطه، شکنجهي زندانيان سياسي يکي از اشکال رايج حکومتهاي مستبد در سرکوب فعاليتها و جنبشهاي آزاديخواهانه است. با جرئت ميتوان گفت مصداق عيني يکي از مخوفترين شکنجهها در تاريخ معاصر را ميتوان در رژيم محمدرضاشاه پهلوي، توسط دو سازمان اطلاعاتي-امنيتي ساواک و کميتهي ضدخرابکاري ديد.
ساواک نهادي اطلاعاتي و امنيتي بود که سه سال پس از کودتاي 28 مرداد1332 تأسيس شد و تا پيروزي انقلاب، نقش مهمي در قتل، شکنجه و سرکوب مخالفان سياسي داشت. کميتهي مشترک ضدخرابکاري نيز در سال 50 به دستور شاه با هدف مقابله با گروههاي مسلح و نيز هماهنگي ميان ساواک و ساير نهادهاي امنيتي که جداگانه فعاليت ميکردند، شکل گرفت.
با تشکيل اين کميته، شکنجهي مخالفان سياسي به اوج خود ميرسد و بدترين شکنجهها در حق زندانيان اعمال ميگردد. اين شکنجهها در حدي بودند که کساني چون سايروس ونس، وزير خارجهي آمريکا، در دوران کارتر نيز در کتاب خاطرات خود، به رواج روشهاي غيرانساني در رفتار ساواک با متهمان و محکومان اذعان کرده و آن را از عمدهترين دلايل گسترش نارضايتي عمومي و گرايش نهايي مردم بهسوي تحرکات انقلابي و به سقوط کشاندن نظام سياسي حاکم بر کشور خوانده است.[2]
در واقع اين دو سازمان که شکلهاي مدرنتر شکنجه را از نهادهاي امنيتي آمريکا و اسرائيل اقتباس کرده بودند، بنا بر برخي آمارها، قريب به 100 نوع شکنجه را عليه زندانيان اعمال ميکردند که به برخي از مهمترين آنها اشاره ميشود.
آپولو
نام يکي از دستگاههاي شکنجه بود که ميتوان آن را از ابداعات رژيم نيز دانست. اين دستگاه شامل يک صندلي فلزي، گيره و کلاهخود بود که متهم را روي صندلي ميخواباندند و دستوپاي او را با گيرهها ثابت نگه ميداشتند. نحوهي بستن دستوپاهاي زنداني بهگونهاي بود که «پاهاي متهم را به سمت بالا ميآوردند تا کف پاها رو به بالا قرار گيرد. بعد از آن کلاهخود فلزي را که از سقف آويزان بود، به سمت پايين ميکشيدند تا سر و شانههاي متهم را بپوشاند. سپس با کابل کف پاهاي او را ميزدند.»[3]
علاوه بر اين، شکنجهگر با سوزاندن بدن زنداني با فندک و سيگار، کشيدن ناخنها با انبردست و يا فرو کردن سوزن در زير ناخنها و... او را مورد شکنجه قرار ميداد. در صورتي که زنداني از درد ناله و فرياد ميکرد، صداي آن در کلاهخود و در نتيجه گوش او ميپيچيد و باعث آزار بيشتر او ميشد. مرضيه حديدچي، از زندانيان ساواک، دربارهي شکنجه شدنش با اين دستگاه بهشکلي ديگر ميگويد:
«...مرا روي يک صندلي فلزي نشاندند. کلاهي آهني که سيمهايي به آن وصل بود، روي سرم بستند. دستها و پاهايم را به صندلي بستند. بهيکباره جريان برقي (که چندان قوي نبود که آدم را بکشد، ولي سيستم عصبي را به هم ميريخت) وصل شد. بدنم کاملاً به لرزه افتاد و اعصابم داغان شد. اصلاً نميتوانم حالت آن لحظهي خودم را بيان کنم...»[4]
شلاق و تازيانه
شلاق و تازيانه زدن شکلي سادهتر، هرچند دردناکتر از شکنجه در ميان اشکال مرسوم شکنجه ميان ساواک و شکنجهگران بود. در اين نوع شکنجه، معمولاً با عريان کردن زندانيان و بعضاً خيس کردن بدن آنها به شلاق زدن افراد با ابزارهاي مختلف ميپرداختند. گاهي بعد از شلاق زدنهاي متوالي به بدن و بهخصوص کف پاي زندانيان، آنان را مجبور به راه رفتن و دويدن ميکردند. اين وضعيت تا جايي ادامه مييافت که حتي گوشت و استخوان پاهاي زنداني به دليل دويدن زياد، ديده ميشد.
يکي از زندانيان سياسي، در خاطرات خود در اين رابطه ميگويد: «وقتي با شلاق چنان ميزدند که پاي ما ورم ميکرد، ما را بر روي همان ورمها ميدواندند که قابليت خوردن شلاق بيشتري را داشته باشد!»[5]
و يا در جايي ديگر ميگويد: «آنها ابتدا بدن ما را کاملاً خيس کردند و سپس با باتوم و شيلنگ و مشت و لگد به جان ما افتادند و من به چشم خود ديدم شيلنگ آب پانزدهمتري بهگونهاي قطعهقطعه شد که در آخر کار فقط يک متر از آن باقي ماند که آن را هم به کناري انداختند!»[6] در شکلهاي ديگر اين نوع شکنجه نيز معمولاً بعد از لخت کردن زنداني، او را دمر خوابانده و يا به تخت بسته و شلاق ميزدند. عزتشاهي از ديگر زندانيان سياسي در خاطرات خود از شکنجه شدنش مينويسد: «در اتاق شکنجه يک تخت بود از نوع تختهايي که توري فلزي داشت. مرا روي آن انداختند و دستها را به طرفين تخت دستبند زدند و پاها را با هم با پابند قفل کردند. چشمهايم را هم بستند و توي گوشم را هم پنبه گذاشتند. تمام بدنم، چرکي و متورم بود. زخمهاي بدنم چرکي و مشمئزکننده بود. من را بهشکل يک مترسک درآورده بودند.»[7]
حبس کردن در زندانهاي تاريک و کثيف
حبس کردن يکي از موارد سادهي مجازات در بسياري از کشورهاست. شايد حبس در نگاه اول مجازاتي سبک و آسان به نظر برسد، اما واقعيت آن است که اين شکل از مجازات در همهجا يکسان نيست و آنچه شکل آن را تعيين ميکند، شرايط حبس و زندان است. در اين رابطه، ميتوان گفت حبس زندانيان سياسي توسط رژيم نيز به بدترين شکل خود انجام ميگرفت، زيرا زندانهاي رژيم علاوه بر آنکه فاقد روشنايي مناسب و نيز هواي پاک بودند، از حداقل امکانات بهداشتي و درماني نيز بيبهره بودند و همين موضوع، زندانيان را مستعد ابتلا به بسياري از بيماريها ميکرد. شکل بدتر اين مجازات، حبس افراد در سلولهاي انفرادي بود.
مهيار خليلي، از زندانيان سياسي، در وصف اين نوع شکنجه مينويسد: «سلول انفرادي و تنها نگه داشتن انسان، شکنجهاي است که اثرات رواني آن مدتها باقي خواهند ماند... در سلول انفرادي انسان جز فکر کردن و ديده به ديوار دوختن و خيال ساختن، هيچکار ديگري را نميتواند انجام دهد. گاه با بال خيال پرواز ميکند، آفتاب را ميبيند و سياهي شب را با آن مقايسه ميکند.»[8]
تهديد خانواده و يا بستگان زنداني و هتک حرمت به آنان
تهديد خانوادهي زندانيان از ديگر روشهاي شکنجهي ساواک و کميته بهشمار ميرفت. در اين روش، زماني که متهم يا زنداني اطلاعات لازم را در اختيار بازجوها قرار نميداد و يا مطابق خواستههاي آنان عمل نميکرد، بازجو با تهديد کردن خانوادهي زنداني، او را مجبور به تبعيت از اهداف خود ميکرد. بدين معنا که با حاضر کردن نزديکان زنداني و هتک حرمت و يا حتي تجاوز به آنها، زنداني را مورد آزار و اذيت روحي قرار ميدادند.
سوزانيدن بدن بهوسيلهي شمع، سيگار، ميخ و...
سوزانيدن بدن زنداني، از ديگر شيوههاي رايج و معمولي شکنجه بود. در اين شکل از شکنجه، بازجو يا شکنجهگر اشياي فلزي داغ مانند ميخ يا سوزن را روي نقاط مختلف بدن زنداني قرار ميدادند و بدن او را ميسوزاندند. در مواردي نيز کبريت، شمع يا سيگار روشن جهت اين نوع شکنجه به کار ميرفت و منجر به سوختن بدن زنداني ميشد.
باتوم و شوک الکتريکي
باتوم برقي از ديگر ابزارهاي شکنجهگران محسوب ميشد: «باتوم برقي بعد از سالهاي 44 و 45 در ايران مورد استفاده قرار ميگرفت.»[9] با استفاده از اين وسيله و جريان يافتن ولتاژ برق به آن، بدن به لرزه ميافتاد و فرد احساس ميکرد که دچار رعشه شده است.
وصل کردن جريان برق به زنداني
«جريان برق از ديگر شکنجههايي بود که به دستور فرماندهان نظامي در سال 2331 با دستگاه برق ثابت DC انجام ميشد.»[10] اين دستگاه با وارد کردن ضربات متناوب به افراد، منجر به درد يا آسيبديدگي تن و ايجاد سوختگي ميشد و در موارد شديدتر نيز به دستگاه عصبي افراد آسيب ميرساند.
روش قطرهچکاني
يکي ديگر از روشهاي شکنجه، ريختن قطرههاي متوالي آب بر سر يا پيشاني زندانيان بود. اين شيوهي شکنجه نيز در نگاه اول بسيار ساده به نظر ميرسد؛ بهخصوص چند بار اول که قطرهها فروميريزند، زنداني متوجه چيزي نميشود، اما بعد از بيست يا سي قطره، زنداني در ناخودآگاه خود احساس ميکند که جسمي سنگين بر سر يا پيشانياش فرود ميآيد. تأثير اين نوع شکنجه بيشتر رواني است تا واقعي و جسمي و در لحظهي وقوع، آزارهاي رواني شديدي را وارد ميکند.
آويزان کردن
در اين روش نيز زنداني به اشکال مختلف مانند «آويزان کردن با دو دست، آويزان کردن بـا يک دست، آويختن از زير بغل، آويختن وارونه از دو پا، آويختن از کمر، آويختن از موي بلند»، آويزان کردن بهصورت چرخاندن و... مورد شکنجه قرار ميگرفت. دستبند زدن صليبي نيز شکل ديگري از شکنجهي آويزان کردن بود. در اين شيوه، فرد از مچ دست به ديوار يا نردهاي آويزان ميشد و سنگيني بدن موجب کشيده شدن دستها در طرفين و فشار طاقتفرسايي در مچ و آرنج و کتف ميشد.
تراشيدن محاسن و موي سر زندانيان به شکلهاي مختلف جهت مسخره کردن، بيخواب کردن طولانيمدت، انداختن فرد در حوض آب و يا فرو کردن سر و بدن در آب بسيار گرم يا سرد، اعدامهاي دروغين و نمايشي، ايجاد صداهاي بلند از طريق ضبطصوت، «منزوي کردن، منتظر گذاشتن متهمان در اتاق بازجويي، طرح پرسشهاي مکرر و بستن چشمها»[11] از ديگر روشهايي بود که نهادهاي امنيتي رژيم، يعني ساواک و کميتهي ضدخرابکاري، اعمال مينمودند که شدت و نوع آن با توجه به فعاليتهاي سياسي، اهميت افراد و حتي جنسيت آنان، تا حدودي متفاوت بود. بهخصوص شکنجههايي که بر زنان اعمال ميگرديد، بهحدي دشوار و شرمآور بود که گفتن آنها بسيار سخت و طاقتفرساست. البته اين نکته را نيز بايد اضافه نمود که نوع و تعداد اين شکنجهها فراتر از موارد ذکرشده است که قطعاً تشريح تمامي آنها در سطور اين نوشتهي کوتاه نميگنجد و مجالي ديگر ميطلبد.
نتيجهگيري
شکنجهي افرادي که به جرم فعاليت عليه رژيم دستگير شده بودند، يکي از شيوههاي اصلي ساواک و کميتهي ضدخرابکاري جهت سرکوب فعاليت و نيز اقرار گفتن اجباري و دروغين از آنها بود. اين نهادهاي مهم که با پشتيباني کشورهايي چون آمريکا و اسرائيل شکل گرفته بودند، با اعمال شيوههاي وحشيانه، نقش مهمي در ايجاد خفقان و نيز نفرت مردم از رژيم داشتند. روشهاي شکنجهي زندانيان، که گاه در نوع خود جديد و بيبديل بود و به چيزي بالغ بر صد نوع شکنجه نيز ميرسيد، گاهي چنان سخت و سنگين بود که باعث مرگ و يا شهادت زنداني ميگرديد. در واقع محمدرضاشاه با تأسيس اين نهادها و نيز اعمال بدترين شکنجهها، بهاشتباه فکر ميکرد که ميتواند باعث سکوت مردم و بقاي رژيم خود گردد، اما برخلاف تصورات او، مردم نهتنها سکوت نکردند، بلکه در مبارزات خود مصممتر شدند و تا پيروزي انقلاب به مبارزات خود ادامه دادند.(*)
پينوشتها
[1]. کميتهي گزارشگران حقوق بشر، شکنجه چيست؟، کاميل جيفارد، تهيه و تنظيم: فريبا بامداد.
[2]. ويليام سوليوان و آنتوني پارسونز، خاطرات دو سفير، ص 448، به نقل از «سقوط»، مؤسسهي مطالعات و پژوهشهاي سياسي.
[3]. آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، کد 1/506 و ر.ک: حشمتالله سليمي، شکنجه در ساواک به روايت اسناد.
[4]. خاطرات عزتشاهي (مطهري) (1384)، تدوين: نرگس کلاکي، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، ص 159-165.
[5]. رجايي، غلامعلي (1384)، «روايت تکاندهندهي شکنجههاي ساواک»، مرکز اسناد انقلاب اسلامي.
[6]. همان.
[7]. خاطرات عزتشاهي (مطهري)، همان.
[8]. خليلي، مهيار (1387)، «و ديگر هيچ (نيمنگاهي به انواع و شيوههاي شکنجه در کميتهي مشترک ضدخرابکاري»، شاهد ياران، ص 107.
[9]. همان، ص 106.
[10]. همان، ص 108.
[11]. کريستين دلانوآ (1371)، ساواک، ترجمهي عبدالحسين نيکشهر، طرح نو، چاپ اول، ص 334.
*زهره رحماني، پژوهشگر تاريخ معاصر
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: ایران ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، ،
برچسبها: